نمایش مخاطب با بازی نگار جواهریان، لیلی رشیدی، علی باقری و جابر رمضانی روی صحنه میرود. در این نوشتار، پرسشهایی را درباره توقف کوتاهمدت و اجرای دوباره این اثر مطرح میکنیم.
نمایش، هنری است زنده که در لحظه خلق میشود. گزافه نیست اگر بگوییم در اجرای یک نمایش، تجربهای تکرار نشده و تازه روی صحنه آفریده میشود و همیشه کارگردان و عوامل میتوانند با متن بازی کنند و همین مسأله است که نظارت تام و تمام بر همه اجراها را دشوار یا بهتر بگوییم ناممکن میکند؛ بنابراین چرخه صدور مجوز و ابطال آن به دلیل تخلف گروه اجرایی از موازین و اجرایی متفاوت از آنچه مجوز گرفتهاست، گردونه بیپایانی است اما این گردونه بیپایان درباره نمایشی که بنیاد آن بر رفتارهای عجیب و دیوانهوار جنسی استوار است، دیگر جای طرح ندارد. چنین نمایشی در نظام فرهنگی جمهوری اسلامی مجوز اجرا میگیرد، بعد از ۱۰ اجرا ادامه اجرای آن با دستور بالاترین مقامات دولتی ابطال میشود و دوباره مجوز میگیرد. اینجاست که سوال درباره سطح نفوذ در مدیریت کلان فرهنگی مطرح میشود.
نمایش مروج بیاخلاقی
نمایش «مخاطب» براساس یک متن خارجی نوشته تیم کراوچ اجرا شده اما کارگردان ایرانی سعی کردهاست به بهانه ایجاد تعامل با مخاطب، روح اثر اصلی را نادیده بگیرد.
نتیجه نمایشی شدهاست که علاوه بر نداشتن ساختار حرفهای، از نظر محتوا نیز دچار ایراداتی جدی است و حاصل کار، اثری از آب درآمده که با معیارهای عرفی و شرعی جامعه ایرانی در تضاد است. نمایش حول محور تجاوزبهعنف میگردد و روایتهای مشمئزکننده گوناگون از رفتارهای جنسی بیمرز را عرضه میکند.
در واقع حرف نمایش به جای زنهار، ترویج بیاخلاقی و عادیسازی تجاوزاست. «مخاطب» اصولا به لحاظ تکنیکی یک نمایش حرفهای نیست. شیوه اجرایی آن تکراری و کلیشهای است.
نمایش تنها در سطح مشق یک تجربه مشارکتینما محدود میماند و مخاطب نیز رغبتی برای شرکت در روند آن از خود نشان نمیدهد، مگر به اصرار بازیگران و در حد گفتن کلمه «بله» یا تأییدی با سر!
بازیگران در طول نمایش بین تماشاچیان نشستهاند و هرگاه نوبتشان میشود، حرف میزنند و درخصوص روایتی که تعریف میکنند، نظر تماشاچیان را نیز میپرسند و اغلب به دلیل موارد اخلاقی بیپرده و اتهامات جنسی به جامعه ایرانی، بیپاسخ میماند.
چطور این نمایش ایستا، کشدار و بدون ریتم یا روایتی صرفا رادیویی توانسته به اجرا در یک سالن حرفهای برسد؟ همچنان که اشاره شد نمایش حول محور روایت شخصی بازیگران از تجربه روابط غیراخلاقی شنیع است که با تاکید مکرر و تصویرسازیهای منزجرکننده همراه میشود، روایتهایی که حتی شرح یکخطی آنها، محتوایشان را آشکار میکند.
مخاطب عادی با خواندن خلاصه روایتها و بدون اطلاع از قوانین ارزشگذاری و نظارت برهنرهای نمایشی، میفهمد این اثر مطلقا قابلیت اجرا ندارد. با عذر خواهی از خوانندگان، به صورت سربسته به برخی موارد اشاره میشود:
۱- تجاوز پدر به دختر دوازده ساله خود و گرفتن فیلم از او در طی چند سال و تجاوز دوستانش به دخترش جلوی چشمان خودش !
۲-تجاوز یک پدر به دختر باردارش و فیلمبرداری از آن در حضور زنش که مادر دختر است !
۳-تجاوز برادر به خواهرش و کشتن خواهر !
۴-تجاوز کارگردان همین نمایش در قالب شخصیت خودش یعنی جابر رمضانی به کودک نوزاد بازیگرش یعنی نگارجواهریان!
سراسر نمایش مملو از عبارات مشمئزکننده و تصویرسازیهای مکرر در مکرر از صحنههای تجاوز است. گویی نمایش قطعه پازل داخلی برای عادیسازی بیاخلاقی در جامعه ایرانی است.
نوادگان آلفرد چارلز کینزی در ایران !
عادیسازی گناه، کاری است که آلفرد چارلز کینزی مبدع انقلاب جنسی در آمریکا از آن استفاده کرد. او نیز مانند حامیان امروزش، مجبور شد برای عادیسازی گناه از اطلاعات جعلی بهره ببرد؛ بنابراین از چندهزار زندانی محکوم به مرگ به دلیل ارتکاب به قتل و تجاوز و... بهره گرفت و تجربیات بیبند و باری و مشکلات و بیماریهای جنسی را به جامعه تسری داد و فاجعه انقلاب جنسی را رقم زد. البته جامعه پژوهشی او تا دههها پنهان ماند و وقتی جامعه آمریکایی دچار ناامنی خانوادگی شد و صدها جنین و فرزند نامشروع روی دستشان ماند، تازه در مرور پژوهش صورت گرفته و تطبیق با مستندات دریافتند چه کلاهی به سرشان رفته و رفتار مجرمان به عنوان جامعه آمریکایی تلقی شدهاست. البته این مسیری نیست که هروقت خواستیم، در اولین دوربرگردان دور بزنیم و برگردیم به روز اول.
کارگردان و مجوزدهندگان این نمایش مدعیاند با ارائه تصویر رفتارهای پرخطر اخلاقی، به دنبال آموزش اجتماعی اندازه خطر هستند اما اگر کسی از دیدن فیلمهای پورن به زشتی و خطر رفتارهای غیراخلاقی پرخطر پی میبرد، با تماشای این نمایش نیز چنین میشود. ضمن اینکه ارائه تصاویر غیراخلاقی غیرقانونی است و تاکید بر این بندها در آییننامه شورای ارزشیابی و نظارت اداره کل هنرهای نمایشی هم تصریح شده است.
جلوی لابیها را بگیرید
با مرور ساده به ساختار و محتوای نمایش «مخاطب» سوال بنیادین درباره توقیف آن نیست بلکه سوال این است که چرا این نمایش باید مجوز اجرا بگیرد؟ چرا بعد ازابطال مجوز در روندی غیرقانونی دوباره برای آن اجازه اجرا صادر میشود.
اعضای نوظهور شورای ارزشیابی و نظارت که نمایش را نخستین بار بازبینی کردهاند و مجوز آن را دادهاند آیا آیین نامه را نخوانده اند؟ آیا عنصر جدیدی فراتراز قانون در این تصمیم تاثیر گذارتر بوده؟
آیا همشهری بودن کارگردان و اعضای بازبین شورای نظارت و مدیرکل هنرهای نمایشی و تعداد کثیری از مدیران جدید و نوظهور در اداره کل همان عنصر فرا قانونی است؟
آیا مقاومت یک ماهه مدیرشورای ارزشیابی و نظارت اداره کل هنرهای نمایشی در برابر این تصمیمات و خلع او ومعارفه مدیری بی تجربه از میان همشهریان برای تقویت این عنصر فراقانونی در آینده است؟
آیا این همان بازوی فشاری است که سبب میشود دراداره کل هنرهای نمایشی «مخاطب» را بعد از ابطال پروانه، برای رفع توقیف باردیگر خارج از عرف قانونی بازبینی کنند؟
آیا مسببان این ارتکاب به جرم اجتماعی که برتصمیم غلط خود اصرار میورزند از قانون عمومی و قضایی کشور درامان هستند؟
آیا قراراست با وجود این شبکه مدیریتی بعد از این شاهد به صحنه رفتن این دست اجراها و بدتر از آن باشیم؟
آیا اصرار بر بکارگیری افراد مساله دار در هسته مشاورین - صرفا بواسطه همشهری بودن- که مسبب این خروجی هستند خطر نفوذ را در دولت انقلابی گوشزد نمیکند؟
فارغ از روند صدور مجوز و ابطال و صدور مجدد آن، در این میان نقش رییس شورای سیاستگذاری تماشاخانه ایرانشهرکه از دبیران چند دوره جشنواره راهبردی تئاتر فجر است در حمایت از نمایش چیست؟ یعنی نفوذ تا این حد پیشرفته؟
آیا رفع این ناهنجاری و تصمیمات پرخطای لابیگران که کلیت جامعه تئاتر کشور را در منظر عمومی دچار بی اعتباری میکند در حدود وظایف و اختیارات معاون هنری است یا شخص وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی یا هیچ کدام؟
منبع: روزنامه جام جم